جدول جو
جدول جو

معنی باز شدن - جستجوی لغت در جدول جو

باز شدن
گشاده شدن، گشوده شدن، وا شدن، گشوده شدن گره
کنایه از آمادۀ کار شدن، دایر شدن
بازگشتن
کنار رفتن برای مثال به اصل باز شود فرع و هست نزد خرد / هم این حدیث مسلّم هم این مثل مضروب (ادیب صابر - ۲۱)
تصویری از باز شدن
تصویر باز شدن
فرهنگ فارسی عمید
باز شدن
(مُ هََ دَ)
ضد بسته شدن. گشایش یافتن. مفتوح شدن:
بروی خود در طماع باز نتوان کرد
چو باز شد، به درشتی فراز نتوان کرد.
سعدی (از ارمغان آصفی).
- باز شدن آسمان، گشاده شدن آن. بی ابر شدن. صافی شدن. اصحاء. صحو. (منتهی الارب).
- بازشدن چشم، واقف شدن. مطلع شدن. آگاه شدن. بازشدن دیده:
چو چشم و دل پادشه باز شد
جهان نیز بااو هم آواز شد.
فردوسی.
-
لغت نامه دهخدا
باز شدن
گشاده شدن (درو مانند آن) گشود شدن مفتوح گردیدن
تصویری از باز شدن
تصویر باز شدن
فرهنگ لغت هوشیار
باز شدن
((شُ دَ))
گشاده شدن، رفتن
تصویری از باز شدن
تصویر باز شدن
فرهنگ فارسی معین
باز شدن
گشاده شدن، گشوده شدن، مفتوح شدن، وا شدن
متضاد: بسته شدن، شکفته شدن، شکوفا شدن، وا شدن
متضاد: پژمرده شدن، خشکیدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
باز شدن
لفتح
تصویری از باز شدن
تصویر باز شدن
دیکشنری فارسی به عربی
باز شدن
Opening
تصویری از باز شدن
تصویر باز شدن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
باز شدن
ouverture
تصویری از باز شدن
تصویر باز شدن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
باز شدن
apertura
تصویری از باز شدن
تصویر باز شدن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
باز شدن
открытие
تصویری از باز شدن
تصویر باز شدن
دیکشنری فارسی به روسی
باز شدن
Öffnung
تصویری از باز شدن
تصویر باز شدن
دیکشنری فارسی به آلمانی
باز شدن
відкриття
تصویری از باز شدن
تصویر باز شدن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
باز شدن
otwarcie
تصویری از باز شدن
تصویر باز شدن
دیکشنری فارسی به لهستانی
باز شدن
开口
تصویری از باز شدن
تصویر باز شدن
دیکشنری فارسی به چینی
باز شدن
abertura
تصویری از باز شدن
تصویر باز شدن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
باز شدن
apertura
تصویری از باز شدن
تصویر باز شدن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
باز شدن
การเปิด
تصویری از باز شدن
تصویر باز شدن
دیکشنری فارسی به تایلندی
باز شدن
pembukaan
تصویری از باز شدن
تصویر باز شدن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
باز شدن
افتتاح
تصویری از باز شدن
تصویر باز شدن
دیکشنری فارسی به اردو
باز شدن
উদ্বোধন
تصویری از باز شدن
تصویر باز شدن
دیکشنری فارسی به بنگالی
باز شدن
ufunguzi
تصویری از باز شدن
تصویر باز شدن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
باز شدن
açılış
تصویری از باز شدن
تصویر باز شدن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
باز شدن
열기
تصویری از باز شدن
تصویر باز شدن
دیکشنری فارسی به کره ای
باز شدن
開口
تصویری از باز شدن
تصویر باز شدن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
باز شدن
opening
تصویری از باز شدن
تصویر باز شدن
دیکشنری فارسی به هلندی
باز شدن
उद्घाटन
تصویری از باز شدن
تصویر باز شدن
دیکشنری فارسی به هندی
باز شدن
פְּתִיחָה
تصویری از باز شدن
تصویر باز شدن
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ دَ عَ)
شریک شدن. (فرهنگ فارسی معین). شرکت. (تاج المصادر بیهقی) :
مصطفی فرمود کای اقبال جو
اندر این من می شوم انباز تو.
مولوی، تیر انداختن آموختن، تیر دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تیر فرا کسی دادن. (تاج المصادر بیهقی). تیر دادن بکسی تا آن را بیندازد. (از اقرب الموارد) ، رسیدن و رطب شدن خرمای درخت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). رطب دادن نخل. (از اقرب الموارد) ، تیر غلیظ و آکنده آوردن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج) : انبل قداحه، یعنی آورد تیرها را ستبر. (شرح قاموس)
لغت نامه دهخدا
بار گردیدن بصورت بار در آمدن، یا بار بگردن کسی بار گردن کسی شدن، سربار کسی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارز شدن
تصویر بارز شدن
پدیدار شدن، نمایان شدن، ظاهر شدن، آشکار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باب شدن
تصویر باب شدن
رایج شدن رواج یافتن مدشدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انباز شدن
تصویر انباز شدن
شریک شدن، یا انباز شدن با یکدیگر. اشتراک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باز زدن
تصویر باز زدن
((زَ دَ))
کنار زدن، عقب زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باب شدن
تصویر باب شدن
((شُ دَ))
مد شدن، معمول شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باز شده
تصویر باز شده
Opened
دیکشنری فارسی به انگلیسی